شعر۸۰۷
افتد شبی بر در میخانه شوم من
بر زلف کجِ دِلبرکی بَند شوم من
صد بوسه بگیرد ز لبهاش لب من
آتش فِکند بر تنِ بیمار و دل من
اَسرار به گوید به محراب دل من
صد راز ز پیمانه گشاید به بر من
آورده بَرِ من حکایت به بَرِ من
آن قصه لیلی شدنش در قفس من
سزاوار
??????
بسیار زیبا
عالی????
به به خیلی هم عالی بود ????