هیهات از این بادیه ما مست گذشتم
با قافله سالار چو دیوانه گذشتیم

در مسجد و محراب ز ادیان گذشتیم
از منبر و سجاده دل آزار گذشتیم

در کعبه و بتخانه ز لبیک گذشتیم
چون عهدنبستیم بجایی نه شکستیم

ما از سر پیمان و پیمانه گذشتیم
در بتکده ، دل بر صنم و یار نبستیم

2 Comments

  1. راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
    فال من خوب نیامد که به یارم برسم
    بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
    نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
    شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
    شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
    استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
    بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
    عشق هر روز دلم را به کناری می‌برد
    عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
    مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
    می‌روم شاید روزی به مزارم برسم

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *