شعر ۹۲۲
فلک بی داد کردی داد کردی
مرا در ملک یارم خوار کردی

نه پرسیدی که مجنون کی هستم
به تیر غمزه اش نا شاد کردی

3 Comments

  1. این همه دلشوره افتاده است بر جانم چرا؟
    من که #امشب خوب بودم پس پریشانم چرا؟

    باز هم از پنجره رفتم نگاه انداختم
    آسمان صاف است.. پس من خیس بارانم چرا؟

    خانه ام سقفش چرا این قدر پایین آمده؟
    بین این دیوارها درگیر زندانم چرا ؟

    من که با هر خاطره یک دانه اشک انداختم
    تلخ تر دارد می آید فال فنجانم چرا؟

    مثل این گل آخرش یک روز پرپر می شوم
    دوستم_دارد ؟ ندارد؟ نه ! نمی دانم چرا..؟ ?

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *