شعر۸۲۹
چندیست که میخانه دگر ساز ندارد
چون ساقی و آن ساغر و پیمانه ندارد
گویند که می خانه دگر بوی ندارد
بوی از بت یک عاشق دل جوی ندارد
بوی می ناب از طرف یار ندارد
شوریدگی از دلبر و دلدار ندارد
شاهدبه میان نیست که مطرب ندارد
چون رقص به پا دارد معشوق ندارد
هنگامه بنا دارد و هنگام ندارد
از خانه برون آمده او خانه ندارد
????????
درود بر شما ???????
???
اگر میخواهید رشد کنید و بزرگ شوید ، قدم به قدم باید از گذشته خود دور شوید …
گذشته را رها کنید …
از شکست ها ، نا امیدی ها ، نتوانستن ها ، اتفاقات بد درس بگیرید ، بعد با آنها خدا حافظی کنید ، آنها جزئی از زندگی شما بوده اند اما قرار نیست تا ابد با شما باشند…
نترسید …
رهایشان کنید …
به زمان حال بیایید و آینده ای روشن بسازید .
آینده ای که متعلق به شماست .
آینده ای که حق شما و سهم شماست.