شعر۸۴۶
در جوانی دل به دلداری به سودا داده ام
قلب شَرحه شَرحه را یکجابه یغماداده ام

دیده را افتان و خیزان در رهش
هم چو مجنون در پی دیدار لیلا داده ام

گفته ام سجاده گاهم در خم ابروی اوست
قبله گاهم شدجمالش بین دل ودین داده ام

شور و مستی و جوانی را به یکجاداده ام
برجمال ورقص گیسویش چه دلهاداده ام

پیچ وتاب زلف مشکینش قیامت کرده بود
بهر رعنای قدش جانانه جان را داده ام

6 Comments

پاسخ دادن به behnazsame لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *