شعر ۷۴۹
به سرکوی تو من بادل وجان آمده ام
چون وفایی ندیدم به کجا آمده ام
دل سودا زده ام شوق بتان میطلبد
ثمری از تو ندیده است کجاآمده ام
همه جا وصف جمال تو به بازار کنند
دل ندانست زجورت به کجا آمده ام
نه پیامی نه کلامی زکویت نشدست
دردهجران به جان دیده کجاآمده ام
کوی تو خانه رندان دغل بازشدست
قصه عشق ندانند به کجا آمده ام
_سزاوار
چقدر ناز و با نمک ….خدا حفظش کنه
بسیار زیبا بود….و نوه گلتون رو خدا حفظ کنه
لایـــــــــــک ??????استادعزیزم
گر شدے ؏ـاشق
بدان،…✨?
دیوانـہ وارش بهتر
است.✨?
در قـرار یار ؏ـاشق،بیقرارش✨?
بهتراست
در عطش حالی ست✨?
از آب گوارا بیشتر
چشمهاے خوب،اما✨? خمارش بهتر است
عالیـــــــــــــــــــه استادعزیزم ?????