شعر ۶۲۱

پرده  بر دار  ز  رخ  عاشق  دلدار  آمد
تو نظر کن که  چنین عاشق شیدا آمد

ز  حرم  رانده  پی  جلوه  رخسار آمد
تا بگوید  ز  منبر  چه سخنها آمد

آنکه در مجلس وعظ گفته نیکو  آمد
مسجد و  دیر رها کرده  پی  یار آمد
که  به مینو رخ حوری  به وعده  آمد
حوری اینجاست  بیائید  کجا  آن آمد

آن شرابی که طهورست بجنت بدهند
رو به میخانه ز ساقی بطلب نقد آمد

بوسه ای ازلب ساقی بهشتست بهشت
جنت  و حور کجا  این لب شیرین آمد

3 Comments

پاسخ دادن به ahoo13700 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *