شعر ۶۱۶

ما که  دردی ز کف یار به رندانه  زدیم
ز  خرابات  ره  خانه  به‌  میخانه زدیم

تا  جمال  رخ ساقی به  ساغر بینیم
پنجه در  زلف  گره  گیر  دلارام زدیم

که حریفان همه  مستند و شراب آلوده
حالتی رفت‌از این‌جمع چو پیمانه زدیم

شاهدان رقص کنان هلهله وباده  بدست
دیده ای شادبدین مجلس مستانه زدیم

تا  که ارباب  سخن داد  سخن‌  ساز کند
ز حریفان گذشتیم  و ‌ به خمخانه زدیم

4 Comments

پاسخ دادن به ynnyz3744 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *