شعر ۶۱۶
ما که دردی ز کف یار به رندانه زدیم
ز خرابات ره خانه به میخانه زدیم
تا جمال رخ ساقی به ساغر بینیم
پنجه در زلف گره گیر دلارام زدیم
که حریفان همه مستند و شراب آلوده
حالتی رفتاز اینجمع چو پیمانه زدیم
شاهدان رقص کنان هلهله وباده بدست
دیده ای شادبدین مجلس مستانه زدیم
تا که ارباب سخن داد سخن ساز کند
ز حریفان گذشتیم و به خمخانه زدیم
??????????????عالی???
??????????
عالیـــــــــــــــــــــــه استادبزرگوار??
ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،
اهو♥️
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.