۱ اسفند ۱۳۹۶ ۱ اسفند ۱۳۹۶ شعر_مهدی_سزاوار شعر ۶۰۲ ما بردر میخانه چه غوغا کردیم بر پیر آن خانه ستم ها کردیم آواره و بیمار رهایش کردیم برخاک درش جوروجفامیکردیم نوشتهٔ پیشین نوشتهٔ بعدی 3 Comments ynnyz3744 ۱ اسفند ۱۳۹۶ at ۱۰:۳۸ ق٫ظ 7 سال ago عالی???????????? ahoo13700 ۶ اسفند ۱۳۹۶ at ۹:۰۱ ب٫ظ 7 سال ago لایکـــــــــــــــــــــــتم استادبزرگوار?? ahoo13700 ۶ اسفند ۱۳۹۶ at ۹:۰۱ ب٫ظ 7 سال ago حال من دیدن ندارد پـس برو یا که پرسیدن ندارد پس برو لحظه های زندگی را غــــم گرفت اینکه خندیدن ندارد پــس برو…. دل به دل دیگر ندارد راه و پس جاده پیچیدن ندارد پس برو… اهو♥️ . پاسخ دادن به ahoo13700 لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *CommentName* Email* Website Save my name, email, and site URL in my browser for next time I post a comment. Δ
ahoo13700 ۶ اسفند ۱۳۹۶ at ۹:۰۱ ب٫ظ 7 سال ago حال من دیدن ندارد پـس برو یا که پرسیدن ندارد پس برو لحظه های زندگی را غــــم گرفت اینکه خندیدن ندارد پــس برو…. دل به دل دیگر ندارد راه و پس جاده پیچیدن ندارد پس برو… اهو♥️ .
عالی????????????
لایکـــــــــــــــــــــــتم استادبزرگوار??
حال من دیدن ندارد پـس برو
یا که پرسیدن ندارد پس برو
لحظه های زندگی را غــــم گرفت
اینکه خندیدن ندارد پــس برو…. دل به دل دیگر ندارد راه و پس
جاده پیچیدن ندارد پس برو… اهو♥️
.