شعر ۳۹۱
عزیزی آورده است که : (باورت شد عشق اینجا ذلت است)
(عاشقی سوزاندن حیثیت است )
گفته ام :
آنچه گوئی آنکه نامش عشق نیست
عشق را در ذلت و خواریش نیست
دوستی در عشق هرگز لحظه نیست
بی وفائی خانه اش در عشق نیست
عشق را خواهی بدانی چیست چیست
روره حلاج گیرآنگه بدانی عشق چیست
??????لایــــــــــــکتم
غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد
همه ی قافیه ها سمت تو مایل گردد
در ره عشق تو از جان گذرم باکی نیست
گوشه چشمی بنمایی همه حاصل گردد
ماه من پرده برانداز ز روی مه خود
تا که چشم و دل من مست شمایل گردد
با خیال تو شود ولوله در سینه به پا
نفسم بی تو بدان زهر هلاهل گردد
بی تو آرام ندارد دل وامانده ی من
کن قبول این دل دیوانه که عاقل گردد
کشتیِ عشق تو لنگر بزند در دل من
رد پای تو اگر نقشِ به ساحل گردد
# ?Love?
?➡️ اهو
عااااالی???