۳۱ تیر ۱۳۹۶ ۳۱ تیر ۱۳۹۶ شعر_مهدی_سزاوار شعر ۳۵۹ خاک میخانه اگر سرمه چشمت بکنی باده از ساقی مست برسر پیمانه کنی می میخانه اگر بر لب و کامت بکنی ارم وزمزم وحوری راچهخواهی بکنی نوشتهٔ پیشین نوشتهٔ بعدی 6 Comments rshyd3998 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱۲:۵۶ ب٫ظ 8 سال ago سلام استاد !!! درود بر شما و خط های ناب قدیمی ????? rshyd3998 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱۲:۵۶ ب٫ظ 8 سال ago ارم و زمزم و حوری … شاه بیت همینه ????? hamsa.1111 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱:۵۷ ب٫ظ 8 سال ago ??????? reyhansezavar ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۲:۲۳ ب٫ظ 8 سال ago ??????????? ahoo137500 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱۱:۳۴ ب٫ظ 8 سال ago ??????احسنت استاد گرامی ?? ahoo137500 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱۱:۳۴ ب٫ظ 8 سال ago ???? ? ? ? خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟ بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟ آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟ خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید … بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟ سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟ آن سر زلف ، که عمری سـر و سامانم بود یک شــبه پاک بهـم ریخــت ،کجائی ساقی؟ هرچه یک عمر «سها»حلقهی آن زلف کشید رفت و بر گــردنم آویخــت ، کجائی ساقی؟ ?➡️ اهو ?❤️ پاسخ دادن به rshyd3998 لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *CommentName* Email* Website Save my name, email, and site URL in my browser for next time I post a comment. Δ
ahoo137500 ۳۱ تیر ۱۳۹۶ at ۱۱:۳۴ ب٫ظ 8 سال ago ???? ? ? ? خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟ بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟ آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟ خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید … بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟ سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟ آن سر زلف ، که عمری سـر و سامانم بود یک شــبه پاک بهـم ریخــت ،کجائی ساقی؟ هرچه یک عمر «سها»حلقهی آن زلف کشید رفت و بر گــردنم آویخــت ، کجائی ساقی؟ ?➡️ اهو ?❤️
سلام استاد !!! درود بر شما و خط های ناب قدیمی ?????
ارم و زمزم و حوری … شاه بیت همینه ?????
???????
???????????
??????احسنت استاد گرامی ??
????
? ? ?
خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟
بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟
آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو
رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟
خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید
… بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟
سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید
بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟
آن سر زلف ، که عمری سـر و سامانم بود
یک شــبه پاک بهـم ریخــت ،کجائی ساقی؟
هرچه یک عمر «سها»حلقهی آن زلف کشید
رفت و بر گــردنم آویخــت ، کجائی ساقی؟ ?➡️ اهو ?❤️