شعر  ۳۱۹

روزگاریست  ز  مسجد  ره  میخانه زدم
نقش  زیبای  رخت  بر  دل  دیوانه  زدم

باده هرشب چو زدم ، نرگس مست توزدم
جلوه ناز تو را بر در میخانه زدم

4 Comments

  1. ?????? امشب به ســرم فکر تو بود و تو نبودی
    هـــــر رکعت من ذکــر تو بود و تو نبودی

    هـــــر روز بــرایم رمضــان بـود ولیکن
    پایــــان شبم فطــــر تو بود و تو نبودی

    رفتــــی و ولی باز در آغــــوش خیالت
    بر پیرهنـم عطــر تو بـود و تـو نبودی

    مستـانه میـان غـــزلم قهقهه کردی
    چشمـــان قلم سکر تو بود و تو نبودی

    تا صبح تفـــال زده ام زار و پریشـــــان
    امشـب به سرم فکر تو بود و تو نبودی ‎‌‌‌ ?➡️ اهو?❤️

پاسخ دادن به rshyd3998 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *