شعر  ۳۰۷

نفسم اگر تو باشی
غم عالمو ندارم
تو بیا که مست مستم
به هوات بت پرستم
مستی مستانه داری
از لبم لب میستانی
چون درآغوشم بگیری
بوسه را افسانه سازی
شور و مستی در وجودت
دلربائی تارو پودت
ای نگار شوخ و مستم
گر بدانی بت پرستم

3 Comments

  1. ثبت چشمان سیاه یار من
    کار محضر یا که دفترخانه نیست

    تاب گیسویش مرا مستم نمود
    درکنارش حاجت میخوانه نیست

    صورتش چون قرص ماه آسمان
    میکند روشن جهان راشب به شب او شده لیلی و من مجنون شدم
    خفته در آغوشم او ،، افسانه نیست
    ✨اهو❤️✍

پاسخ دادن به ahoo137500 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *