شعر  ۲۹۵

بیا ایدل حکایت کن که این دیده چه ها کردست
حدیث عشق و مستی را چه آسان پربلا کردست

به دلدارش ثنا کردست به معبودش جفا کردست
بهر  محفل ، بهر  مجلس سخنها از  وفا  کردست

نکو  رویان  عالم  را  نشان  از بی نشان کردست
خراب آباد  ملکش را  به مینو  هم  صدا کردست

نمی دانم  چه  باید کرد آنچه دیده خود کردست
اگر  ادهم  شود  دیده  رها دل ، دل رها کردست

One comment

  1. امشب از داغ غمت،،،،،،دل را چراغان میکنم
    تا سحر بیدارم امشب،،،،،،با تو پیمان میکنم

    گاهی از شوق وصالت،،،ساز مستی
    می زنم
    گاهی از شرم گنه،،،،،،سر در گریبان می کنم
    با غم عشقت بسازم،،،،،،،،یا بسوزم منتظر؟؟ فال مستی میزنم،،،،،،،نه،نه،به از آن میکنم
    باده ای سر می کشم،،،آری وضو دارم هنوز
    پیر مستان هر چه فرماید،،،،به قرآن میکنم ??اهو?
    ?????????

پاسخ دادن به ahoo137500 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *