شعر ۲۴۲ :
مست به میخانه ای دلبر جانانه ای
شور به پا کرده ای ولوله ها کرده ای
پیر خرابات را محرم آن راز را
دف بدست داده ای رقص بپا کرده ای
ای صنم پر ادا شکوه گر پر نما
مسجدومحراب راطاق خراب کرده ای
زلف گره گیر خود قامت رعنای خود
کعبه و دیر و حرم قبله جان کرده ای
کوس رسوائیم دامن آلوده ام
بر سر هر برزنی باز به پا کرده ای
واله و شیدا شدم محرم جانان شدم
در حرم جان شدم چونکه وفا کرده ای
بسیار عالی استاد،خوشحالم با پیج شما آشنا شدم