شعر ۱۷۲
عمری به مسجد پی دلدار دویدی
از مسجدیان راه درستی نشنیدی
اکنون بیا بر در میخانه در آئیم
تا نیک به بینی که به مسجدتوندیدی
شعر ۱۷۲
عمری به مسجد پی دلدار دویدی
از مسجدیان راه درستی نشنیدی
اکنون بیا بر در میخانه در آئیم
تا نیک به بینی که به مسجدتوندیدی
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
#اهو