شعر۱۵۲
ساربان در کاروان آرام جان من دیده ام
گام را آهسته بردار دل به دلبر داده ام
پای در زنجیر و دل بر مهر او من داده ام
ناقه را هی هی مکن بردل امیدهاداده ام
اشتران افسار میدار ، دل به کعبه بسته ام
کعبه من درکجاوه ست دل به لبیک داده ام
گر وصالش حاصل آیدوعده هامن داده ام
گر شرابی از لبش نوشم بدان جان داده ام
لطف میفرمایید دیوان اشعارتان را معرفی نمایید