شعر
در مکتب دلداران سودای تو را دارم
هر دَم رَوَد این جانم جان در رَهِ تو دارم
مَدهوشم و هوشیارم دلدار به دل دارم
من مست خراباتم هوشیار نمی دارم
در وصف نکو رویان افسانه بسر دارم
تا باز کنم دل را دلدار نمی دارم
غوغای طرب دارم شوری به سر دارم
ازشاهد و شاهد باز صدگفته بدل دارم
گفتند مها امشب دُردانه ی مجلس شو
از رقص و سما بر گو تا وجد بپا دارم
از میکده و می گوی از ساغر و پیمانه
ازشیخ چه میجویی تا سلسله گودارم
احسنت ??????
??????عالی مثلرهمیشه