شعر۱۱۸۳
چه کنم که روی ماهت پس بُرقع من ندیدم
به دل آرزو ماند و رخ ماهتو ندیدم

به سرای کویت ای دل همه شب پاس دارم
همه روز گِرد کویت چه کنم تو را ندیدم

ز دو دیده خون فشانم که جمالتو ندیدم
به هوای بوی زلفت ز نسیم بو ندیدم

هدفی جز این ندارم که نگه بر تو بینم
به طواف کعبه رفتم ولی آن رخت ندیدم

به سرای گل چو رفتم ز نوای گل شنیدم
که به باغ و راغ هرگز چو جمال تو ندیدم

7 Comments

پاسخ دادن به mehripoudineh8 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *