شعر۸۷۶
گفته اند یوسف وشی کوس اناالحق میزند
همچو منصور تیشه ای بر کفر و ایمان میزند

گنج عشق و در دل عاشق چه ویران میکند
با دل خونین چنین هیهات بر جان میزند

هر دو عالم را به یغما داده و دم میزند
آتشی گوئی که او دارد به عالم میزند

بس که او دم می زند از عشق پر پر میزند
میزند یاهو زندهم هو زند آتش برین عالم زند

محتسب خواهد که او را حد بی پایان زند
او اگر ترسد چرا در مجلسش هو هو زند

5 Comments

  1. ?
    تیروکمان هارابشکنیم…
    برای گنجشک هامترسک‌ نسازیم
    بگذاریم در دامان طبیعت مست شوند
    و
    ازعشق و محبت بخوانند
    که زندگی چیزی جز مهربانی نیست..‌‌‌‌…
    *از یاد رفت قصه ما*
    *یاد ما بخیر*
    هوشنگ نژادحسینیان

پاسخ دادن به razagh_baloch_1987 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *