شعر۱۱۴۲
آید سحری که ساقی و جام شراب
بر مسند سجاده شویم هر دو خراب
گوئیم که این جهان هم باد خراب
از کرده ی آن زاهد و آن شیخ شباب
شعر۱۱۴۲
آید سحری که ساقی و جام شراب
بر مسند سجاده شویم هر دو خراب
گوئیم که این جهان هم باد خراب
از کرده ی آن زاهد و آن شیخ شباب
خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان ها
به شانه ی هم بزنند رئیس جمهورها و گداها…
مرزها مست شوند،
برای لحظه ای
تفنگ ها یادشان برود دریدن را
کاردها یادشان برود بریدن را،
قلم ها آتش را آتش بس بنویسند.
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند
پنجره ها دیوارها را بشکنند…
و برای چند لحظه
دنیا مست شود از صلح و دوستی…
عید باشد همه جا و همه وقت!
سلام مهدی جان انشاالله که همه شماها خوبین از خوندن اشعارت واقعا لذت میبرم عالیه
مهندس سزاوار گرامی شعرهاتون ناب و عالی??
ککککک