شعر۱۱۶۰
ما که رندیم و خراباتی و آواره و مست
بهتر از زاهد و آن شیخ سجاده بدست
باده نوشیم و ریائی نه کنیم انجمنی
خسته جانیم و قدح پرشده از باده مست
دل به دلدار سپرده پی جانانه شویم
به در میکده امشب نشستیم چه مست
در رهش ساقی و شاهد به سماع برخیزند
منِ مجنون به بینید چه دیوانه و مست
در رهش جان به مسلخ برم و ناز کند
جان چه باشد براین ساقی شوریده و مست
با منی ای دوست، همراهــت شوم؟
تا دمـــی مهمـــان چشمانت شوم؟
مـــی به رســـوایی زنــــم دنبال تو
روی حیران گشتــــه بیتابت شوم؟
تا بیــــایی ســــر گـــذارم در برت
غنچـه ای گل کــرده جـذابت شوم؟
صبح را بـــا قاصـــدک هـــا پر کنم
گــر نباشــی بی تو بیتابت شوم؟
بلـبلان آواز خــــود ، سـر داده انــد
روی خـوشحــالی و شادابت شوم؟
گویـم از افســـانههـا در گــوش تو
قصه هــای ناب ، در خــوابت شـوم؟
جنگ مـن بارستــم و شمشیرهــا
غـرق خون در قصه سهرابت شوم؟
???
عالی بود استــــــــاد عزیزم ???????
بسیارزیبا ماناوهمواره برقرارباشی استادعزیز????????
????❤️❤️❤️❤️
احسنت بسیارعالی??????
بسیارزیباودلنشین دروداستادارجمند?????