شعرa67
همه شب جامه دران بر سر کوی تو شدم
جرعه ای می زلبهات چو میخواره شدم
راز دل باز که شد در بدر خانه شدم
همچو رسوا زدگان بی سروسامانه شدم
از تو و این جگر سوخته فریاد شدم
تیشه ای تیز براین سینه ی غم سازشدم
دل به دلدار سپرده ره میخانه شدم
سخن از پیر شنیده پی جانانه شدم
.
???????
عالی بود استاد عزیزم ?????
احسنت بسیارزیبادبوداستاعزیز??????????
راز عالم هستی میدونی چیه؟؟؟؟؟
میخوای به آرامش درون برسی؟؟؟؟
قضاوت نکن
ببخش
بخند
شاد باش
شکرگزار باش
آرامش هیچ جا نیست
با هیچکس نیست
تو هیچ مکانی نیست