شعر۱۱۳۱
دیدی دلا ساقی و ساِغر چه به ما کرد
خونِ جگرم در قدح و باده ی ما کرد
از آتش هجر داغ فراغ بر دل ما کرد
ای دل تو بگو آه جگر سوز چه ها کرد
در محفل عشاق از آن ساِغر و مینا
نوشید شرابی و خون بر دل ما کرد
چون آتش سودای تو افتاده به جانم
حیران شده ام شمع وجودت چه بماکرد
?????