شعر۱۱۲۰
افتد که شبی بر در میخانه نشینیم
فریاد ز بی داد زمان داد نشینیم

گویند بهشت هست و جهنم همه بر داد
این داد چه باشد که بی داد نشینیم

2 Comments

  1. بی اعتنا به اینکه برایت دلم گرفت
    خندیدی و دوباره به جایت دلم گرفت
    از اینکه دست من به تو هرگز نمیرسد
    از بخت بد -که کرده جدایت- دلم گرفت
    از فکر لحظه ای که بمن طعنه میزدی
    از لحن نیش دار “شُما”یت،دلم گرفت
    میخوااااستم برای کسی درد دل کنم
    اما به جای عرض شکایت، دلم گرفت
    گفتی “خدا مرا ببرد رو به راهِ راست”
    بی اختیار بعد دعایت دلم گرفت
    #نفیسه_سادات_موسوی
    ???

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *