شعر۸۴۶
در جوانی دل به دلداری به سودا داده ام
قلب شَرحه شَرحه را یکجابه یغماداده ام
دیده را افتان و خیزان در رهش
هم چو مجنون در پی دیدار لیلا داده ام
گفته ام سجاده گاهم در خم ابروی اوست
قبله گاهم شدجمالش بین دل ودین داده ام
شور و مستی و جوانی را به یکجاداده ام
برجمال ورقص گیسویش چه دلهاداده ام
پیچ وتاب زلف مشکینش قیامت کرده بود
بهر رعنای قدش جانانه جان را داده ام
????
???
بسیارزیبادروداستادگرامی???
??????
س
???