این هم سروده ای دیگر از ریحان دختر گلم :
منم قاصد آسمان کبود
منم مانده از آنچه بود و نبود
یه عابر که از راه ، وا مانده بود
یه عابد که هر لحظه عشقش سجود
همان جنگجویی که تنها شدم ؛
یه زخمی که خنجر به دل مانده بود
نگاهم به چشمان بی عار و ننگ ؛
نگاهی به یک بوم خالی ز رنگ
چگونه دلم بر غمت چاک زد ،
تنم خود به آغوش نا پاک زد؟
نه عشقی ، نه شوری ز دلدادگی …..شدم آن ولیعهد
واماندگی …..شدم آن ولیعهد واماندگی
ماشالا زنده باشی وقلمت همیشه پویا
جونم بابایی نازنینم. یه دنیا دوستون دارم ?????❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
چقدر زیبا خدا حفظشون کنه!پدر ودختر بااستعداد وشاعر!بسیارعالی…?????