شعر. ۶۳۸
از هزاران دل یکی دلدار شد
دل اگر دلدار شد دیگر چه شد
میکشد جان مرا او میبرد سوی جنون
بی سرو پایی ببین این دل چرا بیمارشد
عاشقی، دلدادگی، افسونگری، شوریدگی
هر یکی بهر دلم چون شیخ و آن زنار شد
_مهدی _سزاوار
شعر. ۶۳۸
از هزاران دل یکی دلدار شد
دل اگر دلدار شد دیگر چه شد
میکشد جان مرا او میبرد سوی جنون
بی سرو پایی ببین این دل چرا بیمارشد
عاشقی، دلدادگی، افسونگری، شوریدگی
هر یکی بهر دلم چون شیخ و آن زنار شد
_مهدی _سزاوار
ای جووونم??????بسیارزیباوعالی دلنشین ???????