شعر ۶۲۱
پرده بر دار ز رخ عاشق دلدار آمد
تو نظر کن که چنین عاشق شیدا آمد
ز حرم رانده پی جلوه رخسار آمد
تا بگوید ز منبر چه سخنها آمد
آنکه در مجلس وعظ گفته نیکو آمد
مسجد و دیر رها کرده پی یار آمد
که به مینو رخ حوری به وعده آمد
حوری اینجاست بیائید کجا آن آمد
آن شرابی که طهورست بجنت بدهند
رو به میخانه ز ساقی بطلب نقد آمد
بوسه ای ازلب ساقی بهشتست بهشت
جنت و حور کجا این لب شیرین آمد
ای جووونم ?????بسیارزیباوعالی مثل همیشه?????????????
احـــــــــــــــــــــسنت استاد عزیزم??
ای که از معجزهی عشق تو شاعر شدهام
به غزلخوانیِ چشمان تو فاخر شدهام
کار هر شعبدهای وصف تو را گفتن نیست
گفتهام از تو غزل، جزء مفاخر شدهام اهو