شعر ۶۱۳
کوکب اقبال من گویا به خاکستر نشست
بخت و ا قبالم به عالم بر سیاهی ها نشست
حال و احوالم ز بی مهری گردون بسته است
جسم وجانم خسته وبی هم زبان بنشسته است
شعر ۶۱۳
کوکب اقبال من گویا به خاکستر نشست
بخت و ا قبالم به عالم بر سیاهی ها نشست
حال و احوالم ز بی مهری گردون بسته است
جسم وجانم خسته وبی هم زبان بنشسته است
عالی بابایی جونم??????❤️❤️❤️????????
ای جووونم قلبونت دخمل??????بسیارعالی?????????