شعر  ۳۸۷

گر شرابی از لب لعلت  چشیدم  آن حیات
گر پی آن می به می خانه دویدم  آن حیات

گر بدانی خون من میخانه را گلگون کند
ساقی وشاهدبه پاخیزندگوینداین حیات

4 Comments

  1. نگو نگو که ز پای تو دست بردارم
    بگو چگونه بگویم که دوستت دارم ❣?❣?❣
    میانه ی گسل چشم هات خانه زدم
    عجیب نیست که شهرِ هزارْ آوارم
    ❣❣❣❣❣
    به زخم های دلم مرهمی افاقه نکرد
    من از طبابتِ منهای عشق بیزارم
    ❣?❣?❣
    “اگر به خانه ی من آمدی چراغ بیار
    و یک دریچه”که بگذارمش به دیوارم ?????
    فرار می کنم از تو ولی دوباره به تو
    شبیه موج از آغوشِ بحر ، ناچارم ❣?❣?❣ ?Love?
    ?➡️ اهو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *