شعر ۲۵۱
برقع از چهره گرفتی فغان سر دادست
شیخ و زاهد ز حرم دل به دلبر دادست
نرگس مست تو خونها به دل ما کردست
پیرو مرشد قدح و جام ز می پر کردست
ساقیان رقص کنان باده به ساغر کردست
مطربان دف زنان شور به مجلس کردست
آمدست او نگهی بر رخ مهدی کردست
مهدی این پیر خرابات ببین چون کردست