شعر ۱۹۳
همه شب جلوه رخسار تو را نقش کنم
به خیال رخ تو مجلس بزم فرش کنم
شاهدان را پی دلداری جانانه کنم
تا حدیث دل خود را بر فرزانه کنم
شعر ۱۹۳
همه شب جلوه رخسار تو را نقش کنم
به خیال رخ تو مجلس بزم فرش کنم
شاهدان را پی دلداری جانانه کنم
تا حدیث دل خود را بر فرزانه کنم