شعر۱۰۳
آمدم بر سر کویت تو چرا ناز کنی
سخن از عشق بگویم که توپرواز کنی
سوی معبود روی و غم دل باز کنی
قصه غصه این دل به حرم ساز کنی
داستان من و ما را همه جا باز کنی
سوی قسام سخن ازمی وطنازکنی
به حریفان قدح و بادیه هم باز کنی
شاهدوشیخ سوی مسجدو بازار کنی
که اگر یار به میخانه شود آن چه کنی؟
زاهد و پیر به بتخانه شودآن چه کنی؟