شعر۶۶
رفتم به میخانه ، دیدم در آن خانه
لولی وش دردانه ، با ساغر و پیمانه
در جمع چومستانه.، پایکوب زپیمانه
افتاده چو دیوانه، در بستر آن خانه
از دیر برون جسته، ازکعبه جداگشته
رفته است به میخانه؛ نوشددوسه پیمانه
در بزم نکو رویان ، رقصد چه دردانه
گوید حریفان را ، آئید به خمخانه
از وعظ نصیبی نیست، زان شیخک دیوانه
آنیست که حوری را، آرد به پس خانه
از حوری و غلمان گفت، بر منبر آن خانه
هستند در آن پردیس ، از خواجه آن خانه
برخود نکو دارد ، حوری درآن خانه
آن خانه برای خلق ، این نقد براین خانه