شعر۱۱۸۱
با نوای نای و نی رقصان و پا کوبان روم
هم چو شیدایان پی آن کاروان با هو روم
گفته ام شاید بزلفش دست و ترکتازی کنم
هم چو ساحِر سِحر بر زلفش زنم بااو روم
سوز دل از آهِ حِرمانم برون خواهد شدن
ساغری از خون دل در وصف جانام خورم
شور و شوقِ عاشقی تا کی نهان باید کنم
در ره سودای دل بد نام و بی سامان روم
???
??
عالی