شعر
دل سودا زده ام مست تو وروی تو شد
سر و سامان به باد داد و پی کوی تو شد
ز حریم و حرم شیخ دل و دیده برید
جانب دیر و برهمن نگاهش به تو شد
دل بریده است ز جان جانب کاشانه تو
هم چو مجنون پی قافله در بادیه شد
جان رمید و چو ساقی به در میکده شد
برقع از روی گرفت واله و شیدای تو شد
چه غریبانه دل و دیده به کوی تو شدند
آنچه داداست زدست مسکن وماوای توشد
???عالی استادبزرگوار