شعر
ما در ره میخانه بسی رنج که بردیم
میخانه به میخانه ولی یار نجستیم
ازمسجدومحراب به میخانه نشستیم
در محفل رندان پر و بال شکستیم
ما شب به سحر ورد مناجات بگفتیم
چون پیربه میخانه دوصدجام شکستیم
آزردگی ما نه دیدید که مستیم
پیمانه و پیمان نه بستیم نشکستیم
آئیم خرابات که پرسیم چه هستیم
آن مرغ به دام آمده داند که هستیم
در عالم مستی چه مخمور نشستیم
راه و روش پیر ز میخانه به بستیم