شعر
یاران بیائید که مجنون شده ام من
بر زلف کمند گلکی بند شدم من
خواهم که از قبله خود روی بگیرم
بر قبله ی روی صنمی بند کنم من
کعبه به چه ارزد چو جانانه نباشد
آن کعبه پسندم که تمناش کنم من
بر طاق ابروش چه شبها به مناجات
فریاد کنم من که تقاضاش کنم من
در مسلخ عشقش بریدند بریدند
تا همچو هُدا حسرت دیدار کنم من
گر شارع شهر جان به فتوا بخواهد
این جان بچه ارزدکه بجانان کنم من
عالی بود استاد ????