شعر

من هستم و من مستم هر چی بگی هستم
در دایره ی مینا دیوانه و سر مستم

بر گردِ تو می گردم در عالم تو هستم
از سر برون کردم اکنون به تو پیوستم

بیمار تو من هستم درمان ز تو در دستم
در بارگه عشقت هم هستم و هم مستم

اندیشه ی هر نوری هر نور از آن حوری
چون هوری پر نوری من مست ز تو هستم

ساقی بده جامی سر مست ز هر کامی
از جامِ اَلَستم ده ز آن باده که سر مستم

هوشیار و مختاری بر ساغر و پیمانه
چون چشمه جوشانی من مست ازآن هستم

بیچاره تو هستم با بودن تو مستم
از سنگ برون جستم در دایره ات هستم

جاری شدم و ساری در بَحرِ تو چون ماهی
در هستی من آن شو جانانه به جان هستم

مهدی _سزاوار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *