شعر۱۱۸۷
رفتنِ کوی خرابات کارِ هر دلدار نیست
با سبوی می رهِ جانان دویدن کار نیست
آنچه تقدیر از ازل آورده است اِنکار نیست
در طریقت منزل و ماوا به جز اجرا نیست
در پسِ پرده چه دانی و در آن دیدار نیست
آنچه میفهمی از آن جز پرده ی اَسرار نیست
در وفا داری نکویان هم چو او دلدار نیست
لطف شیخ در مکتبش همچون دلو دلدارنیست
در طواف کعبه و بت خانه گویا یار نیست
شیخ و زاهدآنچه گویندمسجدومحراب نیست
بنده پیر مُغان شو در رهش همراه نیست
جز ره او در خرابات هم ره و همراه نیست