شعر۱۱۵۶
مرغ جانم در جوانی دام زلفش را ندید
خال مه رویش ندید و تاب مشکینش ندید
رقص او را در سماع کوی جانانم ندید
مجلسِ مستانه ی آن صوفیان را هم ندید
هر کسی با هوی خود هوهوی یاران را ندید
شیخ و زاهد رانده از مسجد دلارامم ندید
توبه کاران را که توبه بهر او بشکسته اند
جمع میخواران بدید و توبه کاران را ندید
روی خودازجان گرفت ودل بسودایش سپرد
آنچه آن پیر مُغان می دید او هرگز ندید