شعر

نگو جانا که جانم در ره توست
شر و شورم همه از بابت توست

دگر این تار جان آوا ندارد
که تار بینوا بی زخمه ی توست

هوای بی نوائی کرده پیرم
نوای بی نوا از آتش توست

نگه کردی به گلزار دگر دوست
نوای بلبلی در حسرتِ توست

نوای بی وفایی ساز کردی
بهر کوئی نوای ساز از توست

دل و ‌ دلدادگیت بی نوا شد
سپردن دل به دیگرآنهم ازتوست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *