شعر۱۱۶۲۷
ترسم مرا بینی افتاده و افسرده
در جمع پری رویان دیوانه ی دیوانه
افتاده به میخانه هم دور ز پیمانه
من مست و ساقی مست دیوانه دیوانه
زلف سیهش در دست شادیم از آن باده
از نرگس مستش مست دیوانه دیوانه
شمعیم و پروانه در گوشه ی میخانه
بی زار از این عالم دیوانه ی دیوانه
ازدیربرون جستیم بر میکده پیوستیم
افتاده به پای دل دیوانه ی دیوانه
خوش خفته و بیداریم درمحفل دلداران
مجنون در این وادی دیوانه ی دیوانه
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم …
“شعر از ابو سعید ابوالخیر”
روزگارتان پر رونق از لطف خداوندی … ?
???????????
???????