شعر۱۱۶۲۷
ترسم مرا بینی افتاده و افسرده
در جمع پری رویان دیوانه ی دیوانه

افتاده به میخانه هم دور ز پیمانه
من مست و ساقی مست دیوانه دیوانه

زلف سیهش در دست شادیم از آن باده
از نرگس مستش مست دیوانه دیوانه

شمعیم و پروانه در گوشه ی میخانه
بی زار از این عالم دیوانه ی دیوانه

ازدیربرون جستیم بر میکده پیوستیم
افتاده به پای دل دیوانه ی دیوانه

خوش خفته و بیداریم درمحفل دلداران
مجنون در این وادی دیوانه ی دیوانه

3 Comments

  1. یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
    محتاج برادران و خویشان نشوم
    بی منت خلق خود مرا روزی ده
    تا از در تو بر در ایشان نشوم …
    “شعر از ابو سعید ابوالخیر”
    روزگارتان پر رونق از لطف خداوندی … ?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *