شعر۱۱۶۹
محراب نظر کردم دیدم خم ابرویت
این عالم و عقبی را ندهم به یک مویت
گفتند که حافظ بین دادست سمرقندا
بیچاره منه مسکین آواره ز گیسویت
دل سوی تو دادم کعبه به چکار آید
تا قبله جان باشد هر جا سخن رویت
توعاشقوعاشق کش من کشته گیسویت
آواره و مجنونم آخر به سر کویت
?بزرگترین حسرتم این است
که به آینده بیش از حد اعتماد کردم.
یاد نگرفتم که
با هر فرصتی چنان برخورد کنم
که گویی آخرین فرصت است.
?
??
??????????
????❤️❤️❤️❤️
احسنت بسیارعالی بوداستادعزیز?????????
درودهای فراوان شاعرعالیقدربی نهایت زیباوعالی????پاینده باشیدوسلامت ????
به به احســــــنت استاد عزیزم ??????????