شعرa76
آمدم بر سر کویت که نگه بر تو کنم
دل ویران شده خود ، به سرای تو کنم

اشک ریزم به سرایت که غباری نه جهد
گَرد آن رقص کنان بر سر زلف تو کنم

نِگهت مست و شرابی و خمار آلوده
مرده را حی دهد و سوی سرای تو کنم

تا به بینید چه کردست به جانم غم تو
جگر سوخته ام را به فدای تو کنم

شورو شیدائی تو مست و خراب کردست
جرعه جرعه می ناب بر سر پیمانه کنم

گفته بودی که به میخانه بر آیند عشاق
شاهدو شیخ به میخانه شوندآن چه کنم

لولی سیم تن مست بر آمد با جام
که عزیزان حبیب آمده آنرا چه کنم

4 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *