شعر
در جوانی دل به دلداری به سودا داده ام
قلبِ شَرحه شَرحه را یک جا به یغما داده ام
دیده را افتان و خیزان در رهش
هم چو مجنون در پی دیدار لیلا داده ام
گفته ام سجاده گاهم در خم ابروی اوست
قبله گاهم شدجمالش بین دل ودین داده ام
شور و مستی و جوانی را به یک جا داده ام
بر جمال و رقص گیسویش چه دلها داده ام
پیچ و تاب زلف مِشگینش قیامت کرده بود
بهر رعنای قدش جانانه جان را داده ام
بسیارزیبا???