شعر ۷۳۷
بنده مطرب آن غمزه و ناز تو منم
همچو لاله جگر خون شده دار تو منم
به کرشمه تو نظر بر من مجنون نکنی
به طریقت تو بگو راز و نیاز تو منم
جرعه ای باده ازآن لعل لبت میخواهم
آتش طور به سینات اگر هست منم
شعر ۷۳۷
بنده مطرب آن غمزه و ناز تو منم
همچو لاله جگر خون شده دار تو منم
به کرشمه تو نظر بر من مجنون نکنی
به طریقت تو بگو راز و نیاز تو منم
جرعه ای باده ازآن لعل لبت میخواهم
آتش طور به سینات اگر هست منم
عالیــــــــــــــه???????استادعزیزم
ﭼﻪ ﺗﻮﻓﺎﻧﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ؟
ﮐﻪ ﺷﻬﺮﯼ، ﻏﺮﻕِ ﺁﺷﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
♥️
ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﯽ ﺯ ﺩﺍﻣﻨﮕﯿﺮﯼِ ﺧﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ؟
ﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥِ ﺑﻪ ﺧﺎﮎﺍﻓﺘﺎﺩﮔﺎﻥ، ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ اهو
اجازه کپی لطفا