شعر ۷۴۰
شهرشوریده وافسرده ودیوانه ی توست
هر کجا قصه اگر هست ز دلداری توست
شمع و پروانه وبلبل همه در خانه توست
غم نباشد در آن خانه که ساقی برتوست
همه گویند که مجنون بسرای پرده توست
سوختن با شمع کار تو و پروانه ی توست
جمع مستان به میخانه به یاد رخ توست
توچه دانی که عالم همه پروانه ی توست
شاهد مست اگرهست به خمخانه توست
مست وهوشیارپی مسجدوبتخانه توست
شرح سیمرغ ز عطار همه در ره توست
در فنا و در بقا آنچه رود ز آن بر توست
❣✨مرا ببخش …!
که در تنهایی ….
❣✨برایت شعر می نویسم
کنارت که باشم …! ❣✨عطرت …!؟
کلمات را مست می کند
آنوقت جمع کردنشان …!
❣✨ دیگر کار خداست ..
اهو??
احسنت استاد بزرگوارم ?